شاعر : محمدحسین رحیمیاننوع شعر : مدح و ولادتوزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلنقالب شعر : مربع ترکیب
خوشحال ازین غلامی وعرض ارادتم هـمـراه با مـلائکه مشغـول خـدمـتم
اینلطف فاطمه استکه داده لیاقتم عـبـد عـلـی و آل عـلـی تا قـیـامـتـم
من نوکر و محب و فدائی اهلبیت
بـیـچـارهام بـدون گـدایـی اهـلبیـت
دارم به سرهوایجگرگوشۀرضا افـتـادهام بـهپـای جگـرگوشۀ رضا
ممنونم از عطای جگر گوشۀ رضا ای جان من فدای جگرگوشۀ رضا
عـمـریـست زیر دین جـواد الائمهام
محـتـاج کـاظـمـیـن جـواد الائـمـهام
ای نـایب امام رضا،حضرت جواد یابنالرئوف!شاه وفا!حضرت جواد پروردگارجود وعطا،حضرت جواد دریاب روزگار مرا،حضرت جواد
آقـا به مـهـربـانـی تـودارم اعـتـقـاد
هستی جواد وابن جـواد وابالجـواد
ای سـومین محـمد این خانه،السلام ای سائل توعـاقـل و دیـوانه السلام
ایصاحب کـرامتجـانـانـه السلام عیسیمسیحِ حضرت ریحانه السلام
توآمـدی ودشـمـن دین نا امـیـد شد
بـار دگـر امـام رضا رو سفـیـد شـد
با بـودنِ تو عـهـد وفـا سـر نـیـامـده چیزی به حزکرم که به این درنیامده وصفت به جزرضا زکسی برنیامده مـولـود از تو با بـرکـتتر نـیـامـده
تتنـهـاامـام لایـق فـرزنــدیرضـا!
وصفت کجا وذهن گنهکارمن کجا
درکودکیت پیرزمین وزمان شدی آقـا نـهـم سـتـارۀ این آسـمـان شـدی
امّـیـد آخـر هـمـه بـیـچـارگـان شدی بـالاتـرازتـوقـع مـا مهـربـان شدی
آنانکه خاک بـوسی ابن الرضا کنند
بایدکه خاک را به نظـرکـیمیاکنند
ای عـادت هـمـیـشۀ تو ذره پروری خوبوبدند برسرکوی تومشتری
دادی بهیاد سائـل خود کیـمیـاگـری حقا که یادگاری موسیبن جعـفری
هرکس که برد نامتوحاجت روا شده
درد نـگـفـتـه درحــرم تـو دوا شده
ای انـتـقـام کـوچـه هـمه آرزوی تو دل بُرده ازامام رضا خلق وخویتو
باید گـرفت درس برائت ز کوی تو ایغصههای فاطمه بغض گلویتو
تومـادریتر از همهای بعد مجتبی
خیلیعذاب داده تورا داغ کوچهها
شاعر : امیدنوع شعر : مدح و ولادتوزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلنقالب شعر : غزل
کـوبـم در ســرای جـوادالائـمّـه را تا بـشـنـوم صـدای جـوادالائـمّه را
سربرنگـیـرم ازدردولتـسرای او بس دیـدهام سـخـای جوادالائـمّه را
دلــــدادهام بـــه زادۀ آزاده رضـــــا دارم به سـرهـوای جوادالائـمّه را
تا زنـدهام به دولت حُبّ عـلی و آل دارم به لب ثـنـای جـوادالائـمّـه را
بیاعـتنا به سلطـنت هردوعـالـمـم هـستـم گـدا،گـدای جـوادالائـمّه را
برتاج وتخت جملۀ شاهان نمیدهم خــاک درســرای جـوادالائـمّـه را نشناسمی بجودوسخا این چنین بنام از مـاسـوا سـوای جـوادالائـمّـه را
حاشا اگربه قیمت هستی دهم زکف ســرمـایــۀ ولای جــوادالائــمّـهرا
نشناخت آن کسی که مقام ولایـتـش نـشـنـاخـتـهخـدای جـوادالائـمّـه را
ماه رجب که کرده مصفا جهانحُسن داردبـخـودصفـای جوادالائـمّهرا
گاه طلوع صبح دهم زین مه آفتاب بـوسـیـده خاک پای جوادالائـمّه را
گلرو فلق هماره بودازدمیکهدید سـیـمـای دلـربـای جــوادالائـمّه را روزیکه نیست غیرعمل دستگیرخلق دل بـستهام عـطـای جوادالائـمّه را
دارم «امید» اینکه زاخلاص بـندگی حاصلکـنم رضای جوادالائـمّهرا
شاعر : سید رضا مؤیّدنوع شعر : مدح و مناجات با ائمهوزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعقالب شعر : مثنوی
ای کوثردومکه مشهوراستجودت ظاهرتمام خير وخوبی از وجودت تـو آفـريـنـش را چـراغ رهـنـمـائی سر تا بپا رحمت جوادبنالرضايی
دراين جهان واينهمه لطف وکرامت جـودت قـيامت میکند روز قـيامت
بر مصطفي گفتند ابترکـوثرش داد يک دختراما ازدوعالم بهترش داد
گفـتند ابـتر بر رضا دادش جـوادی کزاوگرامیتربه عالم کس نزادی
وقتی برآيـد دست جود ازآستـينش گوهر فشاند دريسار و دريـميـنش
تنها نه او بردوستان گوهـر ببخشد بردشمن سرسخت خود هم زر ببخشد گلبرگزهراونشان زآن لاله دارد در کـودکی ازداغ مـادر نـاله دارد گفت آن دو را ازقبربيرون میکشانم من انـتـقـام ازقـاتـلانـش میستـانـم هـرگـزگـدانـوميـد ازاين درنگردد وزدرگه اودست خالی برنگـردد
مولای ما اينک تورا خوانيم ماهم کز دست غم سردرگريبانيم ما هم
دل مُـردهايم آب حـياتی بخش مارا وزمحبس غمها نجاتی بخش ما را
شاعر : ناشناسنوع شعر : مدح و مناجات با ائمهوزن شعر : مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلنقالب شعر : مثنوی
ای بههمه ماسوی سيد ومـولاجواد نـام خـوشت برلـب اهـلتـولا جـواد
هرکه شود سائـلتپادشهعـالماست هرچه بگويم من ازجودوعطايت کم است
ذرۀ نـاقــابـلــم مـهــرشـمــا دردلــم ازدوجهان يا جواد عشق تو شد حاصلم ای بهرضا نورعين وی به سخا زيب وزين قـبـلـۀ دلها بود قـبـرتو درکـاظـمـين
بحرعـطا وکرم معـدن جـود و سخا ای پـسرفـاطـمه کن نگهـی سوی ما
دست تو وقت کـرم کار خـدا میکـند ذکر شـريـف جـواد درد دوا میکـنـد
زد به دل ما شررسوزغمت ياجواد جان بفدای تو وعـمر کمت يا جـواد
با هـمۀ آنکـه ديـد از توعـطـا ووفـا همسر نامهربان کُشت تو را از جفا
اي گـل بـاغ مُراد کشتۀ ظلـم وعـناد دست مرا هم بگيرازکرمت ياجواد
کـنـیـۀ زیـبـای تـو ابـنالرضامحـمـدی یـاعـلـیمـرتـضی؟ کعـبۀ ارکـان حـرم کیست؟توقـبـلۀ اربـاب کـرم کـیست؟تو ماه رخت، مصحف آیات حقواسـطـۀ کــل عــنـایـاتحــق دسـت تـودسـت کـرم کـبـریـاصحـن ورواقت حـرمکـبـریا ارض و سماوات به تو متکیبـوده امــام هــمـه ازکـودکـی عـلم،بوَد نـقـش گـل روی تـوجـود،گـدایی بـه سرکوی تـو با سخن تـوشده احـیـای عـلـمهر نفس توست مسیحای عـلم طــور، تـجـلّـی گـه انـوار تـونـور، مـتــاع ســر بــازار تـو روی خـدا، روی دل آرای توچـشم رضا،محـوتمـاشـایتو چونتوکسیعابدومعبودنیستبا برکتتر زتو مولود نیست توپـسـر فـاطـمـهای یا جـواد! قـبـلـۀ جان هـمـهای یـاجـواد! زادۀ اکـثـم ز تـو خجـلـت زدهسیـنـۀ مأمـون ز تـو آتـشـکـده دادهای ای حجّـت پـروردگـارپاسخ یک مسئله را سیهزار مـخـزن عـلـمازلـی سـیـنـهاتعــالَـم اســرار،در آیـیــنـهات ظرف وجود تو پُرازعلم غیبنـورخـدایـی و مـبـرّا زعـیب طـلـعــت تـوآیــنـۀ روی حـقعالم غیبی، ولی از سوی حق بـرتـری از اینـکه مـیان رهییکخبرازماهی ومأمون دهی عالم دانش همه پابست توستدایرهای بین کف دست توست خلق جهان را به درت التجاستشأن شما«وَمَن اَتاکُم نَجاست» خیل مَلَک،عاشق تهلیل توستوحی خدا زنده به تأویل توست ای ملک وجن و بشرزائرتوسعـت مُـلک ازلـی، حائـرت مـظهـرالـطـاف خـدایمجـیـداز کرم وجود تـو نبـوَد بعـیـد تا چومنی عـقـده زدل وا کنمدرحـرم قـدس تـو نـجـوا کـنم خار اگرخار بُـوَد با گل استزنده بهآب ونفـس بلـبل است
"میثم" دلخـسته ازآن شماستگرچه کم از برگ خزان شماست